چگونه با کودکی که درس نمیخواند رفتار کنیم؟
جولای 29, 2022
چگونه با کودکی که درس نمیخواند رفتار کنیم؟
وقتی کودکی درس نمیخواند، میتواند میل درونی خودش را ببیند که روح بازیگوشش را گاز بگیرد و به او بگوید:
“از بین همه راه برای تحمیل شخصیت خود، مجبور بودید احمق ترین را انتخاب کنید؟”
در ادامه ترجمه ی یک مقاله جذاب را بخوانید
به طور خلاصه، یک حالت عاطفی که به خوبی مستعد گوش دادن به آن نوجوانی نیست که درس نمیخواند .
با کودکی که درس نمی خواند چگونه رفتار کنیم؟ با او هماهنگ شوید
مواجهه با کودکی که درس نمیخواند، جمعآوری احساسات او بخش مهمی از گفتگو درباره رفتار اوست.
دلیلش این است که اغلب درس نخواندن و دانش آموز بد شدن نتیجه فرآیندی است که ارتباط زیادی با احساسات دارد.
به عنوان مثال، می تواند نشان دهنده یک رنج کم و بیش عمیق باشد که به نظر منفی در مورد توانایی های فرد مربوط می شود و بنابراین این مطالعه نکردن کارکرد نشان دادن اعتقاد به کمی ناتوانی را دارد که یا بهتر است به طور کامل آن را کنار بگذاریم و از هر نوع شواهدی که میتواند کمبود مهارتها و تواناییهای فرد را آشکار کند، اجتناب کنید،
یا ممکن است پسر از این فکر که ارزش چندانی ندارد آنقدر افسرده شود که در واقع وقتی مجبور شود خود را به عذاب وحشتناک مدرسه بیندازد، بازدارد.
یکی دیگر از عناصر مهم، که اغلب منشأ یک انحراف در مطالعه است، این است که مطالعه نیز پاسخی به زمینه آن است. مطالعه یا درس نخواندن نیز ارتباطی است که نوجوان با والدین، خانواده اصلی، محیط مدرسه که به او می گویند، کم و بیش اصرار می کند که او چه کسی باید باشد.
برای برخی از جوانان تحمل چنین پیشنهادی به ویژه دشوار می شود و تمایل آنها بیش از هر چیز دیگری به تجربه آن به عنوان یک تحمیل است.
یکی از راههای زنده ماندن از چنین تحمیلی و در عین حال تأیید آرامشبخش استقلال تصمیمگیری خود، مطالعه نکردن است:
“شما به من بگویید من باید چه باشم؟ نه نه، نگران نباشید که من به شما می گویم که هستم و درس نخواندن چیز من خواهد بود که دقیقاً به این دلیل که مال من است به آن افتخار می کنم.
با کودکی که درس نمی خواند چگونه رفتار کنیم؟ تنبل یا ضعیف؟
تلاشها برای بازسازی آنچه در موقعیت مدرسه خاص کودک اشتباه میشود، اغلب با این ظن دردناک برخورد میکند که توضیحهای مربوط به بعد عاطفی ارزش کمی دارند.
به طور خلاصه، باید با این ترس روبرو شویم که این یک موضوع بی اهمیت از تنبلی است.
در این راستا، توصیف رفتار او مفید است: برای مثال، اگر در مقابل یک مرد بیکار و پشیمان نبوده بودیم، کسی را می دیدیم که می تواند از یک دنیا لذت بی نهایت از بطالت لذت ببرد.
یعنی آن پسر اساساً باید از آن لذت ببرد، بیرون رفتن با دوستان، بازی های ویدیویی، حفظ آرامش، طوری رفتار کند که گویی هدفش این است که بتواند تا آخرین لحظه از مطالعه یا کار اجتناب کند.
راستش را بخواهید، میتوان انتظار داشت که واقعاً لحظاتی وجود داشته باشد که در آن دقیقاً چنین رفتاری داشته باشد و در مجموع میتواند این احساس را ایجاد کند که بیشتر اوقات از آن لذت میبرد.
با این حال، در اکثریت قریب به اتفاق موارد، این توهم اینکه میتوان 365 روز در سال بیکار زندگی کرد، تمام فضای زندگی پسر را اشغال نکرده است و میتوان رگههایی از مشکلات عاطفی واقعی را مشاهده کرد.
به نظر میرسد که او بیشتر اوقات اهمیتی نمیدهد، مگر زمانی که مشکلی پیش میآید که خودش را برای آن آماده کرده بود و به آن اهمیت میداد: آنجا میفهمد که ناراحت شده است.
بنابراین، آن لحظه ای که در آن بد می ماند، به یک معنا لحظه ای است که حقیقت آشکار می شود.
به عنوان مثال، چیزی که می توانید کشف کنید این است که در زیر این تنبلی سطحی ترس خاصی وجود دارد که همه چیز خراب شود و وحشت دیدن آن درست زمانی که او احساس کرد متعهد است تأیید می شود.
از سوی دیگر، خستگی بخش مهمی از بیشتر فعالیتهای انسان است: حتی برای انجام بازیهای ویدیویی باید تلاش کنید و حتی این واقعیت ساده شکست خوردن و پذیرش دوباره امتحان کردن بخشی از بازی ویدیویی به معنای تحمل انجام دادن است. خستگی خستگی.
اگر این احتمال، حتی حداقل، تجربه خستگی در بخشی از زندگی شما وجود داشته باشد، چه چیزی مانع از انتقال آن به مناطقی می شود که پیامدهای مهمی دارند، برای مدرسه چگونه است؟
با کودکی که درس نمی خواند چگونه رفتار کنیم؟ اگر موفق شد ارزیابی کنید.
اغلب چیزی که فرد متوجه می شود این است که پشت تلاش برای نشان دادن خود را کاملاً بی علاقه به مطالعه، ترس خاصی وجود دارد، یک بی اعتمادی خاص به توانایی های خود که باعث می شود آن پسر ترجیح دهد به این توهم پناه ببرد که می تواند در کل از آن لذت ببرد. همین است و هیچ چیز دیگری در زندگی ارزش انجام دادن ندارد.
یعنی آن پسر سعی میکند از یک توهم حمایت کند: توهم اینکه میتواند قوانین خود را بر بقیه جهان تحمیل کند، قوانینی که مقرر میدارند فرد را نمیتوان مورد آزمایش قرار داد یا از خستگی اجتناب کرد.
سپس مشکل پیدا کردن راهی برای ایجاد فضایی در درون آن پسر است که بتواند قوانین را رعایت کند
که مربوط به احساس وظیفه است،
با تعهد،
با قابلیت انتظار برای پاداش در طول زمان،
با رضایت،
با تلاش برای تعهد به آینده
با این حال، وقتی با موقعیتی مواجه می شوید که در آن پسری در نقش دانش آموز بد قرار می گیرد، اغلب برای مداخلات آموزشی خیلی دیر است.
در واقع، این احتمال وجود دارد که نقش دانش آموز بد برای او اهمیت ویژه ای پیدا کرده باشد، چیزی که او را از احتمال تجربه دردی که احساس می کند در این لحظه نمی تواند با آن کنار بیاید، محافظت می کند.
هر گونه پشتیبانی درسی که سعی می کنید از طریق تکرارها یا از طریق مداخلات مورد توافق با مدرسه در موارد شدیدترین مشکلات، در شرایطی که دردی که نوجوان با آن مواجه می شود شدیدتر است، ایجاد کنید، تنها می تواند به طور قابل ملاحظه ای کارکردی را داشته باشد که برخی از مشکلات را تحمل کند. زمان.
این نیز مفید است، اما نه به این دلیل که انتظار داشتن این مسیر برای علاقه مندی پسر به مطالعه منطقی است، بلکه به این دلیل که این زمان اضافی می تواند شرایطی را برای مقابله با مشکلات عاطفی او ایجاد کند.
هدف نگذارید که به طور مستقیم روی مشکلات تحصیلی عمل کند، میتواند به نفع هدف واقعی باشد، یعنی کمک به او برای فکر کردن به خودش به روشی کمتر دردناک.
اساساً، چیزی که به احتمال زیاد برای نوجوانی که رابطه بدی با مدرسه دارد، خوب است این است که دیگر نترسد که موقعیتی مانند مدرسه، قسمت هایی از او را که غیرقابل تحمل، شرم آور و غیرقابل تحمل می داند، ظاهر کند. غیر ممکن برای نشان دادن به دیگران
اگر بتوانید این رنج را محدود کنید، پس شروع به ایجاد فضایی در ذهن خود می کنید که فکر کنید کار مدرسه چیزی ممکن است.
یکی از مطلوبترین اهداف این است که او نشان دهد که میتواند در برخی از زمینههای زندگیاش تعهد داشته باشد، که میتواند بسیار مهمتر از تحمیل آن از بیرون به او باشد: اگر بتواند در درون خود قدرت عمل پیدا کند. با تغییر، او در نهایت تجربه ای را به خانه می آورد که فراتر از فارغ التحصیلی است.